Amir Hossein Eslami

وب نوشت امیر حسین اسلامی

۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی روح به جسد آدم(ع) وارد شد اولین سخن وی چه بود؟

روایت شده است: هنگامى که خداوند متعال از روحش در آدم دمید و آدم به صورت بشر در آمد، نشست و عطسه‏اى کرد، به او الهام شد که بگوید: "الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏" او نیز حمد خدا کرد و خداوند متعال در پاسخش فرمود: «یَرْحَمُکَ الله لِهَذَا خَلَقْتُکَ لِتُوَحِّدَنِی وَ تَعْبُدَنِی وَ تُحَمِّدَنِی وَ تُؤْمِنَ بِی وَ لَا تَکْفُرَ بِی وَ لَا تُشْرِکَ بِی شَیْئاً»؛[1] [اى آدم!] خدا تو را رحمت کند؛  براى آن تو را آفریدم که یگانه‌ام خوانى، مرا بپرستى، مرا سپاس ‏گوئى، مرا باور داشته باشی، مرا انکار نکنى و شریکی برایم نگیرى.
بنابراین، نخستین حمد و سپاس خدا از بشر به‌طور الهام واقع شده است،[2] و اولین خطاب  خداوند متعال به حضرت آدم(ع) توأم با رحمت بود.[3]
 

[1]. ابن طاووس، على بن موسى‏، سعد السعود للنفوس منضود، ص 34، قم، دار الذخائر، بی‌تا؛ ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 144 – 145، دار الکتب الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1407ق.
[2]. کبیر مدنى، سید علیخان بن احمد، ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج ‏1، ص 319، قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ اول‏، 1409ق.
[3]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 145.
۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر اسلامی

آیا شیطان می‌تواند به انسان قدرت‌هایی مثل چشم برزخی بدهد؟

شیطان - با توجه به توانایی که خدا در وجود او قرار داده است – شاید بتواند برخی از اطلاعاتی که برای بشر عادی قابل دسترسی نیست و نیز برخی قدرت‌ها را در اختیار انسان‌هایی قرار دهد که از او پیروی می‌کنند،[1] اما این توانایی‌ها پایدار نبوده و  مانند جادوست که گرچه شاید در کوتاه مدت، آثاری داشته باشد اما خداوند اجازه بهره‌برداری طولانی مدت از آن‌را نداده و در صورت ادعای اضافی و بهره‌برداری از این قدرت پوشالی در راستای فریب مردم و جداکردنشان از مسیر حق، مدعیان را بی‌آبرو می‌کند؛ چنان‌که در قرآن کریم می‌خوانیم: «هنگامى که (ریسمانها و عصاهایشان را) افکندند، موسى گفت: آنچه شما آوردید، جادویی است که خداوند به زودى آن‌را باطل می‌کند چرا که خداوند [هرگز] عمل مفسدان را اصلاح نمی‌کند! او حق را به وعده خویش، تحقق می‌بخشد هر چند مجرمان کراهت داشته باشند!».[2]

[1]. ر. ک: «توانایى شیطان و جن»،  سؤال 138.
[2]. یونس، 81 - 82
 
 
 
 
۱۷ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر اسلامی

Why is Lady Fatimah’s (as) grave still concealed, while Imam Ali's (as) grave was discovered?

One very important matter that must be noted is that the reasons for the concealment of the graves of Imam Ali (as) and Lady Fatimah (as) differ.

The reason for Imam Ali's (as) grave being concealed was that at that time, ignorant and scurrilous individuals held the hate and enmity of Ali (as) in their hearts; there were chances they would show disrespect to his grave. But as time went on they perished one after another, in addition to the strengthening of the school of thought of the Ahlul-Bayt, and the chances of anything like that happening decreased dramatically. At the same time, since his grave was located in the desert amongst reed beds, the people had no clue where it was even approximately located in order to visit that area and benefit from its blessings. All of this gave rise to the imams informing their sincere companions of its exact location, and later on, as the Shia took root and strengthened, its location was disclosed to all.

As for the reason behind the concealment of Lady Fatimah’s (as) grave which was done by her own command and will, it was a form of protest to the movement that had begun after the prophet’s (pbuh) death regarding the caliphate, and the trampling of rights and the truth.[1] Therefore, until the time when the Muslim ummah doesn’t believe in this truth and don’t renounce the caliphate that took place then that caused many to be deprived of many Islamic secrets and truths, the reason for her grave’s concealment will remain, hence the concealment of her grave.

Another point that must be made is that her grave is a barrier that doesn’t allow the alteration of the history of the advent of Islam and prevents from some claiming that she didn’t have any objection to the circumstances then regarding the caliphate. This issue itself is a sign for those who are thirsty for the truth, guiding them to the shore of salvation and blowing away the dust that covers the truth, leaving no excuses for anyone.

At the same time, although no one knows the exact location of her grave, the approximate area that she is buried has been mentioned[2] and the people can go there in order to benefit spiritually.

Anyway, what was mentioned here were points that are backed by clues and evidence, but doesn’t meant that the reasons for their concealment is limited to such; it is possible for there to be other secrets and reasons that will be discovered and unveiled in the future.



[1] See: Ibn Abil-Hadid, Sharh Nahjil-Balaghah, vol. 16; Sheikh Abdullah Naser, Mihnatu Fatimah ba’da Wafati Rasulillah (s) (Nusus Tarikhiyyah Min Masadiril-Sunnatil-Mu’tamadah), pp. 197-206.

[2] According to hadiths, the places where Lady Fatimah (as) might be buried is between the pulpit and altar of the mosque of the prophet (pbuh), her home or the graveyard of Baqi’.

۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۳۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر اسلامی

چند آیه از قرآن در فضائل علی بن ابی‌طالب(ع) نازل شده است؟

آنچه در این‌باره در برخی از منابع اهل‌سنت آمده، این است که ابن عباس گفت: «نزلت فی علی ثلاث مائة آیه»؛[1]سی‌صد آیه در شأن علی(ع) نازل شده است.
همچنین در برخی منابع شیعه از ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل شده است: «ما انزل آیة فیها "یا ایها الذین آمنوا" و علی رأسها و امیرها»؛[2] آیه‌ای که در آن "یا ایها الذین آمنوا" آمده، نازل نشده است، مگر آن‌که علی در  رأس آن قرار دارد»؛ یعنی تمامی این آیات در ابتدا و قبل از همه در شأن علی(ع) و مربوط به آن‌حضرت است.

[1]. کوفى حبرى‏، حسین بن حکم‏، تفسیر الحبری، ص 162، بیروت، مؤسسه آل البیت‏، چاپ اوّل‏، 1408ق؛ ابن مردویه اصفهانى‏، ابو بکر احمد بن موسى، مناقب على(ع)، ص 217، قم، دار الحدیث‏، چاپ دوم‏، 1424ق؛ خطیب بغدادی، ابو بکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج ‏6، ص 219، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق؛ ابن عساکر، ابوالقاسم على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج ‏42، ص 364، بیروت، دار الفکر، 1415ق. 
[2]. سید ابن طاوس، الیقین باختصاص مولانا علی(ع) بإمرة المؤمنین‏، ص 463، قم، دار الکتاب‏، چاپ اوّل‏، 1413ق. 
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر اسلامی

آیا پیامبر اسلام(ص) از نژاد ایرانی بود؟!

با توجه به نکات زیر، می‌توان به پاسخ رسید:
1. بر اساس منابع جغرافیایی، به منطقه خاصی از سرزمین فعلی عراق و یا به کل آن سرزمین، «بابل» می‌گفتند.[1] بعدها به مجموعه سرزمین‌های عراق، فارس، جبال(مناطق کوهستانی شمال عراق)، خراسان و ...، «ایران شهر» گفته می‌شد.[2] یاقوت حموی ذیل نام «ایران» می‌گوید که مقصود از ایران شهر، همان ایران است.[3]
2. حضرت ابراهیم(ع) اهل سرزمین «بابِل» بود[4] و زبان گفت‌وگوی دوره حضرتشان در منطقه «بابل» زبان عربی نبود و بر همین اساس، نمی‌توان ایشان را از نژاد اصیل عرب دانست.
3. هنگامی که ابراهیم(ع) به فرمان خدا، همسر و فرزندش را در بیابان حجاز رها کرد، اسماعیل(ع) در کنار طایفه «جُرهُم» در اطراف مکه ساکن شد و با آنان ارتباط خویشی برقرار کرد.[5]
4. در راستای بند قبلی، اعراب قبل از اسلام را به دو دسته تقسیم می‌کردند:
الف. قحطانیان؛ فرزندان «یَعرُب بن قَحطان» که «عرب عاربه»و یا (نژاد اصیل عرب)  نامیده می‌شدند.[6]
ب. عدنانیان؛ فرزندان «اسماعیل بن ابراهیم(ع)» که نتیجه ازدواج حضرتشان با طایفه جرهم بوده[7] و طوایف  فراوانی از آنان پدید آمد که معروف‌ترین آنها همان «قریش» است که پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز از آن قبیله بوده است. به آنها «عرب مستعربه» گفته می‌شد. [8]  آنان از نژاد عرب اصیل نبوده، بلکه بعدها به دلیل همجواری با اعراب با این زبان گفت‌وگو می‌کردند.
5. عرب بودن به دو معنا است: الف. با زبان عربی گفت‌وگو کردن؛ ب. نژاد عربی داشتن.
با توجه به مطالب فوق باید گفت:
پیامبر اکرم(ص) از این جهت که به زبان عربی، سخن می‌گفت، عرب به شمار می‌آمد، ولی چون نسل ایشان به پیامبری غیر عربی می‌رسید که در منطقه‌ »بابل» زندگی می‌کرد،و بعدها بخشی از «ایران» شد، با اندکی تسامح می‌توان پیامبر اسلام(ص) را دارای نژاد ایرانی دانست.
 

[1]. مؤلف مجهول، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 160، قاهره، الدار الثقافیه للنشر، 1423ق؛ قزوینى، زکریا بن محمد بن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ص 363، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، 1373ش؛ حافظ ابرو، شهاب الدین عبد الله خوافى، جفرافیاى حافظ ابرو، ج ‏2، ص 74، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1375ش.
[2]. یاقوت حموى، بغدادى، معجم البلدان، ج ‏1، ص 289، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، 1995م؛ بغدادى، صفى الدین عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع على اسماء الامکنة و البقاع، ج ‏1، ص 136، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق؛ البکرى، ابو عبید، المسالک و الممالک، ج ‏1، ص 496، بی‌جا، دار الغرب الاسلامى، 1992م.
[3]. معجم البلدان، ج ‏1، ص 289.
[4]. ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 1، ص 140، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
[5]. ر. ک: قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏1، ص 61، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 193 و ج 2، ص 184؛ المقدسى، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 3، ص 60، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
[6]. خیر الدین زِرِکلى، محمود بن محمد، الأعلام (قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و  المستعربین و المستشرقین)، ج ‏8، ص 192، بیروت، دار العلم  للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[7]. الأعلام، ج ‏1، ص 307 و ج 3، ص 28؛ البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 121.
[8]. البدایة و النهایة، ج ‏1، ص 121؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، ج ‏2، ص 18، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
امیر اسلامی

آیا امام علی(ع) توصیه فرموده که دیگران را مجبور نکنیم که به پرسش‌هایمان پاسخ دهند؟!

آنچه در پرسش آمده؛ شاید ناظر به روایت زیر باشد:
«وَ قَالَ ع‏ لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مُعْضِلَةٍ [مَسْأَلَةٍ] سَلْ‏ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیهٌ بِالْعَالِمِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ [الْمُتَعَنِّتَ‏] شَبِیهٌ بِالْجَاهِلِ الْمُتَعَنِّت»‏.[1]
امام علی(ع) به کسى که پرسش دشواری را از حضرتشان پرسیده بود، توصیه فرمود: «همواره براى کسب آگاهى پرسش کن، نه براى ایجاد زحمت و اذیت؛ زیرا نادانی که در مسیر فراگیرى دانش گام برمی‌دارد شبیه به یک دانشمند است، اما آن‌که موضوعی را می‌داند ولی برای به تنگناقرار دادن دیگران پرسش‌هایی را مطرح می‌سازد، با فرد نادانی که چنین رفتاری را دارد تفاوتی نمی‌کند».
امام(ع) در این گفتار حکیمانه، روش صحیح پرسش‌گری را بیان کرده و فرق میان جست‌وجوگران حق‌طلب را با پرسش‌کنندگان بهانه‌جو بیان می‌دارد.[2]
آن‌گاه حضرت در ادامه؛ دلیلى براى این سخن بیان می‌کند که خود درس بزرگى است، و اشاره می‌کند که براى رسیدن به مطلوب و حل مشکلات، نخست انسان باید روح حقیقت‌جویى و حق‌طلبى را در خود زنده کند. در غیر این صورت راه به جایى نخواهد برد. افرادى که درباره بعضى از مسائل‏ موضع‌گیرى خاصی داشته ‌و سپس به سراغ دانشمندی رفته و از او سؤال می‌کنند، مشخص است هر آنچه را برخلاف میل آنها باشد نخواهند پذیرفت و در آن تردید خواهند کرد. به عکس، آن‌که تنها براى حل مشکلات و نادانسته‌های خود به سراغ دانشمندی می‌رود تا پرده‌هاى جهل و نادانى را کنار زده و به حقیقت امر آگاه شود، رویکرد چنین فردی، مانند رویکرد دانشمندان است، برخلاف آن فرد آگاه اما بهانه‌جو که چون افراد نادان، هرگز حرف حقی را که برخلاف تمایلات او است نمی‌پذیرد.
نکته دیگری که این روایت بیانگر آن است؛ وظیفه شاگرد در برابر استاد است؛ یکی از این وظایف آن است که شاگرد برای اذیت و آزار معلم و یا به زحمت انداختن او سؤال نپرسد.[3]

---------------------------------------

[1]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 531، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. بخش اول روایت در منابع حدیثی دیگر هم وجود دارد: «یَا وَیْلَکَ سَلْ‏ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً یَا وَیْلَکَ سَلْ عَمَّا یَعْنِیکَ»؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات، ج ‏1، ص 179، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، 1395ق. با کمی تفاوت در: صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج ‏1، ص 209، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[2]. مکارم شیرازى،‏ ناصر، پیام امام امیر المؤمنین(ع)، ج ‏14، ص 595، تهران، دار الکتب الاسلامیه‏، چاپ اول‏، 1386ش.

[3]. برای آگاهی از شرح مفصل این حدیث ر. ک: جعفری، محمد تقی، ترجمه ‏و تفسیر نهج ‏البلاغه، ج 18، ص 222 – 225، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، 1376ش.
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسلامی

در زمان خلیفه دوم، چه بدعت‌هایی در اسلام رخ داد؟

«بدعت» در لغت، به معنای کار نو و بی‌سابقه است و در اصطلاح، معنایش «ادخال ما لیس من الدین فی الدین» است؛ یعنی نسبت دادن چیزی به دین، در حالی‌که در واقع جزو دین و شریعت نیست و با هیچ‌یک از قوانین و مقررات اسلام هماهنگی و سازگاری نداشته باشد؛ از این‌رو تطبیق مقررات کلی اسلام بر مصادیق جدید و تازه، بدعت نیست.[1]
در فاصله زمانی رحلت پیامبر(ص) و حکومت علوی، خلفای سه‌گانه که برای خود حق تشریع قائل بودند، با وجود قرآن و سنت، به علت مصلحت‌گرایی‌های خودخوانده، تصمیماتی گرفتند که یا مخالف با تصمیم پیامبر(ص) بود و یا در زمان حضرتشان مسبوق به سابقه نبود. امام علی(ع) در ارتباط با بدعت‌گذاری چنین می‌فرماید: «[ای مردم!] فتنه‌ها از جایی آغاز می‌شوند که هوای نفس پیروی شده و بدون توجه به آموزه‌های قرآنی، حکم‌های جدیدی به وجود می‌آیند ...».[2]
در ادامه به چند نمونه اشاره خواهیم کرد که به عنوان بدعتی از خلیفه دوم در منابع از آنها یاد شده است.[3]
1. بدعت در اذان
یکی از بدعت‌های ایشان، تغییر اذان است که به دستور او عبارت «الصلاةُ خیرٌ من النوم» وارد اذان صبح شد و بدین‌گونه آن‌را تشریع کرد، در حالی‌که اندیشمندان تاریخ و حدیث اهل‌سنت نیز می‌دانند که این فراز نه تنها در زمان پیامبر(ص)، بلکه در زمان ابوبکر نیز به عنوان بخشی از اذان نبود.[4]
از مالک بن انس نقل است: «مؤذّن نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا کند، دید او خوابیده است، پس گفت: "الصلاة خیر من النوم" عمر هم دستور داد مؤذن، این جمله را در اذان صبح قرار دهد».[5]
عبدالله بن عمر می‌گوید پدرم به مؤذّنش گفت: وقتى در نماز صبح به «حىّ على الفلاح» رسیدى بگو: «الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم».[6]
از دیگر تغییرات خلیفه دوم در اذان، حذف «حیّ علی خیر العمل» است. این بند در زمان پیامبر(ص)، بخشی از اذان بود؛ ولی چون عمر می‌خواست به مردم بباوراند که بهترین عمل، جهاد در راه خدا است، تصمیم گرفت که بند (حیّ علی خیر العمل) را از اذان حذف کند و به این وسیله مصلحت‌اندیشی خود را بر پذیرش آنچه در شرع مقدس آمده بود، مقدم داشت.[7]
همچنین نقل شده است که؛ خلیفه دوم چند چیز را در زمان پیامبر(ص) جلوگیرى کرد و به مردم دستور داد که آنها را ترک کنند؛ مانند متعه زنان، حج تمتع و گفتن «حى على خیر العمل».[8] 
2. بدعت در طلاق سوم 
طلاق سومى که زن مطلقه براى طلاق دهنده جز با محلّل شرعى، حلال نمی‌شود در صورتی است که مرد یک بار زن را طلاق داده و رجوع نموده بار دوم طلاق داده و رجوع کرده است، سپس براى سومین بار که طلاق دهد، دیگر آن زن براى او حلال نخواهد شد، مگر این‌که شخصى به عنوان «محلّل»(شوهر دیگری) با زن مطلقه همبستر شود. چنان‌که در قرآن مجید آمده است: «طلاقى که شوهر می‌تواند رجوع کند، دو مرتبه است پس آن‌گاه که طلاق داد یا رجوع و نگهدارى زن نماید به خوشى و سازگارى، یا رها کند و خیراندیشى کند... اگر زن خود را طلاق سوم داد، دیگر براى او حلال نیست تا شوهری دیگر او را بگیرد».[9]
طاووس یمانى می‌گوید: ابو الصهباء به ابن عباس گفت: مگر طلاق سوم در عصر پیامبر(ص) و ابوبکر یکسان نبود؟ ابن عباس گفت: آرى، چنین بود، ولى در زمان عمر، مردان همسرانشان را پی‌درپى (بدون فاصله) طلاق می‌دادند. عمر نیز اجازه داد که آنها بدین‌گونه طلاق دهند.[10]
همچنین از ابن عباس به طرق متعدد - که همگى صحیح است- روایت شده‏ است: طلاق سوم در عصر پیامبر(ص) و ابوبکر و دو سال اول زمان خلافت عمر، یکسان بود، ولى عمر گفت: مردم درباره امرى که شوق زیادى به آن دارند، عجله می‌کنند، خوب است ما هم آن‌را امضا کنیم و براى ایشان جایز بدانیم! و بدین‌گونه [سه] طلاق با یک لفظ [و بدون فاصله] را براى آنها تجویز کرد.[11]
حاکم نیشابورى این حدیث را در مستدرک نقل کرده و گفته: به شرط شیخین صحیح است.[12]
در حالی‌که پیامبر اکرم(ص) بر خلاف آن قضاوت کرد؛ زیرا ابن عباس «رکانه» همسر خود را در یک مجلس سه طلاقه کرد و بعد سخت غمگین شد. سپس موضوع را از پیامبر(ص) پرسید. حضرت فرمود: چگونه او را طلاق دادى؟ گفت: سه طلاقه کردم، فرمود: در یک مجلس؟ گفت: آرى. فرمود: «این یک طلاق است، اگر می‌خواهى رجوع کن».[13]
نسائى روایت می‌گوید است که به پیامبر(ص) خبر دادند مردى زنش را یک‌جا سه طلاقه کرده است، حضرت برخاست و در حالى که غضبناک بود فرمود: «با بودن من با کتاب خدا بازى می‌شود؟» در این وقت مردى برخاست و گفت: یا رسول الله! او را به قتل نرسانیم ...؟[14]
و سایر روایات معتبر و صریحى که در این‌باره رسیده است.[15]
3. نماز تراویح
تراویح، به نمازهایی گفته می‌شود که اهل‌سنت در ماه رمضان پس از نماز عشاء به جماعت می‌خوانند. بنابر روایاتی که از اهل‌بیت(ع) رسیده، پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین نماز جماعتی نخوانده است.[16]
در بسیاری از منابع اهل‌سنت نیز به این موضوع که عمر بن خطاب بنیان‌گذار نماز تراویح بوده اشاره شده است. بخارى در کتاب «تراویح» در حدیث صحیح از عبدالرحمن بن عبد قارى، روایت می‌کند: «در یکى از شب‌هاى ماه رمضان با عمر به مسجد رفتیم، دیدیم مردم دسته دسته و پراکنده هستند». تا آن‌جا که گوید: «عمر گفت: به نظر من اگر اینان به یک پیشنماز اقتدا می‌کردند بهتر بود، سپس دستور داد ابى بن کعب، پیشنماز ایشان باشد. شبى دیگر با وى به مسجد رفتیم، دیدیم مردم نمازهاى مستحبى را با جماعت می‌گزارند. عمر گفت: این بدعت خوبى است!...».[17]
قسطلانى وقتى به این گفته عمر می‌رسد که گفت: «این بدعت خوبى است»، می‌گوید: «این‌که آن‌را بدعت دانست، به علت آن است که پیامبر اکرم(ص) دستور نداد تا نمازهاى مستحبى ماه رمضان را به جماعت بخوانند. در زمان ابوبکر هم سابقه نداشت، در اول شب هم نبود، و این تعداد رکعات هم نداشت».[18]
4. نهى از متعه زنان‏
یکی از مسائل اختلافی بین مسلمانان، نکاح موقت یا همان متعه است، بر اساس نظر مشهور؛ منع از نکاح متعه در بین اهل‌سنت، به فرمان عمر بر می‌گردد.[19]
5. چهار تکبیر در نماز بر اموات‏
پیامبر اکرم(ص) در نماز بر اموات، پنج تکبیر می‌گفت، ولى خلیفه دوم، به نظرش رسید که باید چهار تکبیر گفت، پس مردم را واداشت که در نماز میّت، چهار تکبیر بگویند. گروهى از بزرگان اهل‌تسنن به این معنا تصریح کرده‌اند.[20]



-----------------------------------------------------


[1]. ر. ک: «بدعت و ملاک آن»، سؤال 1878.
[2]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 50، ص 88، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. برای آگای بیشتر ر. ک: شرف الدین، سید عبد الحسین‏، اجتهاد در مقابل نص، مترجم، دوانی، علی، ص 217 - 453، قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ نهم‏، 1383ش.
[4]. شرف الدین، سید عبد الحسین‏، اجتهاد در مقابل نص، مترجم، دوانی، علی، ص 291، قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ نهم‏، 1383ش.
[5]. اصبحی مدنی، مالک بن أنس بن مالک، موطأ، ص 72، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1406ق؛ بغوی شافعی، أبو محمد الحسین بن مسعود، شرح السنة، ج 2، ص 265، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق.
[6]. دار قطنی، أبو الحسن علی بن عمر، سنن الدارقطنی، ج 1، ص 454، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1424ق؛ ابوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، السنن الکبرى، ج 1، ص 623، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ سوم، 1424ق؛ حمیری، أبوبکر عبد الرزاق بن همام، المصنف، ج 1، ص 473، بیروت، المکتب الإسلامی، چاپ دوم، 1403ق؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج 5، ص 286، مکتبة الحلوانی، مطبعة الملاح، مکتبة دار البیان، چاپ اول، 1390ق.
[7]. ر. ک: اجتهاد در مقابل نص، ص 313 - 317؛ ر. ک: رسولی محلاتی، سید هاشم، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج 2، ص 643، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383ش.
[8]. آمدی‏، سیف الدین، ابکار الافکار فی اصول الدین، ج ‏5، ص 258، قاهره، دار الکتب، 1423ق؛ نیز ر. ک: کوفى‏، ابوالقاسم، الاستغاثة فی بدع الثلاثة، ص 59 – 60، تهران، مؤسسة الأعلمی‏، چاپ اول‏، 1373ش؛ ابن عطیه، جمیل حمود، أبهى المراد فی شرح مؤتمر علماء بغداد، ج ‏2، ص 698، بیروت، مؤسسة الأعلمی‏، چاپ اول‏، 1423ق.
[9]. بقره، 229 – 230.
[10]. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله(ص)(صحیح مسلم)، محقق،‌ عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 2، ص 1099، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی‌تا.
[11]. همان؛ شیبانی، أحمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 61، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1421ق؛ أبوبکر بیهقی، أحمد بن الحسین، السنن الصغیر، ج 3، ص 116، کراتشی، جامعة الدراسات الإسلامیة، چاپ اول، 1410ق.
[12]. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 214، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[13]. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج ‏8، ص 410، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[14]. نسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، المجتبى من السنن(السنن الصغری)، ج 6، ص 142، حلب، مکتب المطبوعات الإسلامیة، چاپ دوم، 1406ق.
[15]. ر. ک: اجتهاد در مقابل نص، ص 321 – 323.
[16]. ر. ک: «نماز تراویح در مذهب اهل بیت(ع)»، سؤال 6313؛ «فلسفه برگزار نکردن نماز تراویح»، سؤال 26484؛«گرته برداری از بدعت عمر در مراسم شب قدر شیعیان»، سؤال 41784.
[17]. بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه(صحیح بخاری)، ج 3، ص 45، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق.
[18]. قسطلانی، أحمد بن محمد، إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج 3، ص 426، مصر، المطبعة الکبرى الأمیریة، چاپ هفتم، 1323ق.
[19]. ر. ک: «دلیل منع نکاح متعه توسط خلیفه دوم»، سؤال 64856.
[20]. «أول من جمع الناس فى صلاة الجنائز على أربع تکبیرات عمر»؛ أبو هلال عسکری، حسن بن عبد الله، الأوائل، ص 164، طنطا، دار البشیر، چاپ اول، 1408ق؛ جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، تاریخ الخلفاء، ص 110، مکتبة نزار مصطفى الباز، چاپ اول، 1425ق؛ أبو المحاسن بردی حنفی، یوسف بن تغری، مورد اللطافة فی من ولی السلطنة و الخلافة، ج 1، ص 50، قاهره، دار الکتب المصریة، بی‌تا.
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسلامی

آیا روز غدیر، مقارن با عید نوروز بود؟ دیگر مناسبت‌های همزمان با عید غدیر چیست؟

بر اساس روایتی؛[1] روز غدیر خم، همزمان با وقایع مهمی بود که در چنین روزی رخ داد:
1. عید نوروز: از نکته‌های شگفت تاریخ این‌که روز غدیر خم، با نوروز همزمان گشت[2] و عید باستانی عجم با عید غدیر پیوند یافت و به همین دلیل، توجه ویژه ایرانیان به نوروز می‌تواند یک انگیزه بزرگ مذهبی نیز داشته باشد.
گفتنی است؛ هرچند در دسته‌ای از روایات به عید نوروز[3] اشاره شده، ولی چون عید نوروز هم با عید غدیر همزمان بوده، با این واسطه جزو وقایع روز عید غدیر ذکر می‌شود.
2. آغاز نوردهی خورشید، خلقت بادهای بارور کننده گیاهان و درختان و اتمام نعمت الهی.[4]
3. شکستن بت‌های روی کعبه به دست علی(ع).[5]
4. پیروز شدن امام زمان(عج) در ایام ظهور بر دجّال.[6]
5. پیمان گرفتن خداوند از مردم که او را بپرستند و هیچ‌گونه شرکی نورزند و به راهنمایان و ائمه طاهرین(ع) ایمان بیاورند.[7]
6. زنده شدن تعداد زیادی از مردگان اقوام گذشته به امر خدا.[8]
7. نشستن کشتی طوفان زده حضرت نوح(ع) به کوه جودی.[9]
8. شکستن بت‌ها توسط حضرت ابراهیم(ع).[10]



---------------------------------------


[1]. «أَقُولُ رَأَیْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ رَوَى...»؛ ‏مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏56، ص 91، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. همان، ص 92؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج ‏8، ص 173، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
[3]. ر.ک:‌ «دلیل شرعی بر نوروز»، سؤال 4731.
[4]. بحار الأنوار، ج ‏56، ص 92؛ محدّث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏6، ص 352، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1408ق.
[5]. وسائل الشیعة، ج ‏8، ص 174؛ ر.ک: «شکستن بت‌ها توسط امام علی(ع)»، سؤال 10315.
[6]. بحار الانوار، ج ‏56، ص 92.
[7]. همان.
[8]. همان، ص 92 - 93 و ج ‏13، ص 386.
[9]. همان، ج 56، ص 92؛ وسائل الشیعة، ج ‏8، ص 174.
[10]. بحار الانوار، ج ‏56، ص 92؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏6، ص 353.
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
امیر اسلامی